حجزیلغتنامه دهخداحجزی . [ ح ِ زا ] (اِخ ) دیهی است به دمشق . و حجزاوی بدان منسوب است . (منتهی الارب ).
حوزیلغتنامه دهخداحوزی . [ زی ی ] (ع ص ) نیک راننده . || آنکه تنها فرودآید و با کسی نیامیزد. || مرد دانا و صواب رأی . || سیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
حوزیةلغتنامه دهخداحوزیة. [ زی ی َ ] (ع اِ) ناقه ٔ گوشه گیر از شتران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). ناقه ای که قوت رفتن در وی مجتمع باشد یا سرشتی دارد که در آن سرش
حجر زیبقلغتنامه دهخداحجر زیبق . [ ح َ ج َ رِ زَ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالرمل . حجر زنجفر مخلوق . رجوع به حجرالزیبق شود.
زیوحلغتنامه دهخدازیوح . [ زیو / زُ ] (ع مص ) زاح زیحاً و زیوحاً و زیوحاً و زیحاناً؛ دور گردیدن و رفتن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (از آنندراج ). زیح . (ناظم الاطباء).
نمونهبردار حجمِ زیادhigh volume samplerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای برای اندازهگیری و تجزیۀ هواویزهای آلایندۀ هوای آزاد در حجم زیاد