حجونلغتنامه دهخداحجون . [ ح َ ] (اِخ ) نام کوهی است ببالای مکه و در آن مقبره است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). گورستانی است به مکه . (مهذب الاسماء). || موضعی است دیگر در یک
حجونلغتنامه دهخداحجون . [ ح َ ] (ع اِ) هر غزوه ای که نخست خلاف آن ظاهر کنند و آخر کار همانجا روند. غزوه ٔ دور و دراز. (معجم البلدان ).
حجنلغتنامه دهخداحجن . [ ح َ ج ِ ] (ع ص ) شعرحجن ؛ موی مرغول و فروهشته . (منتهی الارب ). || (اِ) کنه . (منتهی الارب ). حَجَن . (منتهی الارب ).
حج نجلغتنامه دهخداحج نج . [ ح ُ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف از شهرستان بیرجند واقع در 56 هزارگزی شمال باختری خوسف . جلگه و گرمسیر است . دارای قنات و غلات و شغل
حجنلغتنامه دهخداحجن . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مرقعبن سعدبن حارث ازدی غامدی . ابن کلبی گوید: وی بوفادت نزد پیغمبر آمد. ابن ماکولا او را یاد کرده و ابن امیر نیز وی را استدراک نموده اس
حجنلغتنامه دهخداحجن . [ ح َ ] (ع مص ) فرا خویشتن کشیدن چیزی را بچوپ سرکج . فرا خویش کشیدن چیزی بچوگان . || برگردانیدن از چیزی . خم کردن چوب . خمانیدن . || بازداشتن . (منتهی الا
پوزة کوهگویش اصفهانی تکیه ای: puz-e kuh طاری: pözakop(p)a طامه ای: puz-e kuh طرقی: pözaköh کشه ای: nok-e kih نطنزی: kalakuh
دامنة کوهگویش اصفهانی تکیه ای: hamvâri-ye kuh طاری: sinakop(p)a طامه ای: pâ-ye kuh طرقی: dâmuna کشه ای: dâmuna / telkopa نطنزی: pâkiš-e kuh