حوسلغتنامه دهخداحوس . (ع ص ، اِ) ج ِ احوس ، به معنی دلاور وبی باک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به احوس شود. || ابل حوس ؛ شتران بدیرجنبنده از چراگاه خودها. (منتهی الارب
حوسلغتنامه دهخداحوس . [ ح َ ] (ع مص ) بسیار جُستن . || گرد سرای گشتن بطلب چیزی . || پاسپر کردن . || دامن کشان رفتن . || نیکو پوست بازکردن بترتیب . (منتهی الارب ). || آمیزش و مخ
حوسلغتنامه دهخداحوس . [ ح ُوْ وَ ] (ع ص ) خطوب حوس ؛ امور که بر قوم نازل شده فراگیرنده و در آینده میان دیار آنها. (منتهی الارب ). اموری که بر قوم نازل میشود و آنان را فرامیگیرد
حؤسلغتنامه دهخداحؤس . [ ح َ ءُ ] (ع ص ) بر وزن فعول ، دلاور و شجاع در جنگ که مردان بسیار کشد. (از اقرب الموارد).
پساموج PP codaواژههای مصوب فرهنگستانآن بخش از موجهای P، ناشی از تبدیل موج P به S در میاناها یا بازتابهای چندباره یا پراکنش، که پس از موجهای اول ثبت میشوند
روش بینِچاهیcrosshole methodواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای اندازهگیری سرعت موج P و S ازطریق ثبت زمان سیر موج از چشمه در یک چاه تا گیرنده یا گیرندههای نصبشده در چاه یا چاههای دیگر