حوبلغتنامه دهخداحوب . [ ح َ ] (ع اِ) مادر. || پدر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خواهر. (منتهی الارب ). اخت . (اقرب الموارد). || دختر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ||
حوبلغتنامه دهخداحوب . [ ح َ / حو ] (ع اِ) گناه . (ناظم الاطباء). اثم . (از اقرب الموارد) : ولاتأکلوا اءَموالهم الی اموالکم انه کان حوباً کبیراً (قرآن 2/4)؛ اَی ذنباً عظیماً. |
حوبلغتنامه دهخداحوب . [ ح َ وَ ] (ع اِ) ای حوبی ؛ والهفاه : همه آبستن گشتید و همه دیونژاداین مکافات چنین باشدتان ای حوبی .منوچهری .
حوبلغتنامه دهخداحوب . [ ح ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ حَوبَة، به معنی پدر و مادر و خواهر و دختر و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حوبة شود.
قاعدۀ فازphase rule, Gibbs phase ruleواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر سامانۀ تعادلی رابطۀ P + F = C + 2 برقرار است که در آن P تعداد فازهای مجزا و C تعداد اجزا و F درجۀ آزادی سامانه باشد