حولغتنامه دهخداحو. (ع اِ صوت )زجر است بزان را. (منتهی الارب ). کلمه ای است که بدان گوسفند را زجر کنند و مصدر آن حوحاة است ، به معنی زجر کردن گوسفندان را با کلمه ٔ حو. (اقرب ال
حولغتنامه دهخداحو. [ ح َوو ] (ع اِ) ظاهر و آشکار. (منتهی الارب ). بیّن . (اقرب الموارد): لا یعرف الحو من اللو؛ نشناسد ظاهر را از خفی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاط
حولغتنامه دهخداحو. [ ح ُوو ] (ع اِ) ج ِ حَوّاء. (منتهی الارب ). رجوع به حواء شود. || ج ِ احوی . (ناظم الاطباء).
جحلغتنامه دهخداجح . [ ج َح ح ] (ع مص ) گستردن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کشیدن چیزی . (منتهی الارب ). || خوردن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
جحلغتنامه دهخداجح . [ ج ُح ح ] (ع اِ) خربزه ٔ ترنجیده . || حنظل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
جحولغتنامه دهخداجحو. [ ج َح ْوْ ] (ع مص ) رفتن و گام زدن . || مقیم شدن . (از منتهی الارب ) (قطر المحیط) (ذیل اقرب الموارد). || از بیخ برکندن چیزی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج