خطخوانلغتنامه دهخداخطخوان . [ خ َطْ طِ خوا / خا ] (نف مرکب مرخم ) خواننده ٔ خط. آنکه خطی را می خواند.
خط خوردنلغتنامه دهخداخط خوردن . [ خ َ خوَرْ /خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خط کشیده شدن بر نوشته ای بجهت ابطال آن . چون : این نوشته صحیح نبود، لذا خط خورد.
خط خونلغتنامه دهخداخط خون . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجت قتل . (آنندراج ). || رقم خون . (آنندراج ).رجوع به «خط بخون کسی نوشتن » در این لغت نامه شود.
خط خَمانsheer line, sheer curveواژههای مصوب فرهنگستانخَمانی که اختلاف ارتفاع عرشهها را با عرشۀ آزاد یا سطح آب در طول شناور نشان میدهد
خط خودروِ چندسرنشینhigh occupancy vehicle laneواژههای مصوب فرهنگستانخط عبور واقع در خیابان یا بزرگراه که خاص تردد خودروهای چندسرنشین است