خصومتفرهنگ مترادف و متضادجدال، جنگ، حقد، کینه، کینهتوزی، دشمنی، ستیز، ستیزه، عداوت، عناد، مخاصمه، مخالفت ≠ دوستی
خصومتدیکشنری فارسی به انگلیسیanimosity, antagonism, bad blood, belligerence, belligerency, enmity, hostility, ill will, score, virulence
خصومتلغتنامه دهخداخصومت . [ خ ُ م َ ] (ع اِمص ) عداوت . دشمنی . منازعة. نبرد. جنگ . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). مُلازَّه لِزاز. (یادداشت بخط مؤلف ) : این قوم که حدیث ایش
اُوو کَشیدَنگویش بختیاری1. آب کشیدن؛ 2. حمل آب از جایىبه جایى دیگر؛ 3. چرک کردن زخم i zaxm ow kašida> این زخم چرک کردهاست> .
جوی آبگویش اصفهانی تکیه ای: ǰu-ye ow طاری: ǰiyov(ɂ)ow طامه ای: ǰu-ye ow طرقی: ǰövo-ye ow کشه ای: ǰöho-ɂe ow نطنزی: ǰuɂow