خضرگنبدلغتنامه دهخداخضرگنبد. [ خ ِ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است بچهارفرسنگی مشرق شهر داراب . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
خضرفرهنگ نامها(تلفظ: xezr) (در اعلام) در نزد مسلمانان پیامبری است که آب حیات نوشید و مرشد موسی بود ؛ (در تصوف) خضر مقامی ممتاز دارد و راهنمای سالکان است.
خضرلغتنامه دهخداخضر. [ خ َ ض ِ ](ع ص ) سبز. || نرم . نازک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خضرلغتنامه دهخداخضر. [ خ ُ ض َ ] (ع ص ، اِ) بقول . (منتهی الارب ). ج ِ خضرة. (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ).
خضرلغتنامه دهخداخضر. [ خ َ ض َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بلوک شعیبیه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در 48هزارگزی شمال اهواز و 5هزارگزی خاور ایستگاه دز. این دهکده در د