indeedدیکشنری انگلیسی به فارسیدر واقع، واقعا، حقیقتا، براستی، همانا، محققا، فیالواقع، فعلا، هر اینه، آره راستی
happenدیکشنری انگلیسی به فارسیبه وقوع پیوستن، رخ دادن، اتفاق افتادن، روی دادن، واقع شدن، تصادفا برخورد کردن، پیشامدکردن، ناگهان رخ دادن، صورت گرفتن، شدن، رخ دادن، اتفاق افتادن
openدیکشنری انگلیسی به فارسیباز کن، باز کردن، باز شدن، گشودن، روشن شدن، شکفتن، اشکار ساختن، گشادن، افتتاح کردن، اشکار کردن، بسط دادن، باز، سرگشاده، گشوده، روباز، علنی، مفتوح، صریح، دایر، ازاد، اشکار، در معرض، بی الایش، بی ابر، فاش، فراز، واریز نشده، بی پناه، رک گو
آزاددیکشنری فارسی به انگلیسیdisengaged, free, free-standing, loose, open, open-ended, unfettered, unhampered
نامحدوددیکشنری فارسی به انگلیسیad infinitum, absolute, boundless, dateless, illimitable, indefinite, limitless, non-finite, open-ended, unbounded, unlimited
بازدیکشنری فارسی به انگلیسیagain, broad, clear, demonstrative, detached, falcon, still, obtuse, open, open-ended, plain, re-, unattached, widespread