بازۀ بازopen intervalواژههای مصوب فرهنگستانبازهای از اعداد حقیقی که بهصورت (a,b) نمایش داده میشود و متشکل از تمام اعدادی است که از a بزرگتر و از b کوچکترند
happenدیکشنری انگلیسی به فارسیبه وقوع پیوستن، رخ دادن، اتفاق افتادن، روی دادن، واقع شدن، تصادفا برخورد کردن، پیشامدکردن، ناگهان رخ دادن، صورت گرفتن، شدن، رخ دادن، اتفاق افتادن
openدیکشنری انگلیسی به فارسیباز کن، باز کردن، باز شدن، گشودن، روشن شدن، شکفتن، اشکار ساختن، گشادن، افتتاح کردن، اشکار کردن، بسط دادن، باز، سرگشاده، گشوده، روباز، علنی، مفتوح، صریح، دایر، ازاد، اشکار، در معرض، بی الایش، بی ابر، فاش، فراز، واریز نشده، بی پناه، رک گو
بازۀ نیمبازsemiopen interval, half-open intervalواژههای مصوب فرهنگستانبازهای کراندار بهصورت (a,b] یا [a,b) که فقط شامل یکی از دو انتهای خود است متـ . بازۀ نیمبسته semiclosed interval
openدیکشنری انگلیسی به فارسیباز کن، باز کردن، باز شدن، گشودن، روشن شدن، شکفتن، اشکار ساختن، گشادن، افتتاح کردن، اشکار کردن، بسط دادن، باز، سرگشاده، گشوده، روباز، علنی، مفتوح، صریح، دایر، ازاد، اشکار، در معرض، بی الایش، بی ابر، فاش، فراز، واریز نشده، بی پناه، رک گو