خداوندگاریلغتنامه دهخداخداوندگاری . [ خ ُ وَ دِ ] (حامص ) حالت خداوندگار بودن . در اطلاقات این کلمه بصورت اسمی بخود می گیرد و خطابی است که کهتران بمهتران یا فرزندان بپدران یا رعایا بش
خداوندلغتنامه دهخداخداوند. [ خ ُ وَ ] (اِخ ) ماآنو از شاهان خُسرُوِن و پس از ابگار (70 ق . م . تا 57 ق .م .) شاه شد، یعنی پس از ابگار یک سال فترت طول کشید و سپس ماآنو که عنوان خدا
خداوندفرهنگ مترادف و متضاد۱. خدا، دادار، خالق، کردگار ۲. صاحب، مالک ۳. بزرگ، ذیحق، سرور، صاحباختیار، مولا، ولی ≠ بنده ۴. پروردگار، رب، یزدان
خداونددیکشنری فارسی به انگلیسیCreator, deity, divinity, godhead, Jehovah, lord, master, omnipotence, omnipotent, Our Lord, Yahwe, Yahweh
خداوندلغتنامه دهخداخداوند. [ خ ُ وَ ] (اِخ ) رب . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). نامی از نام های الهی . خدا. خدای . پروردگار. اﷲتعالی : چون تیغ بدست آری مردم نتوان کشت نزدیک