خدوملغتنامه دهخداخدوم . [ خ َ ] (ع ص ) بسیار خدمت کننده (مؤنث و مذکر در وی یکسان است ). (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از معجم الوسیط).
مستأخدلغتنامه دهخدامستأخد. [ م ُ ت َءْ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیخاد. سر فرودآرنده از درد. فروتنی کننده از جهت بیماری . (منتهی الارب ). سر فرودارنده از درد چشم و یا از ه
ماه خدلغتنامه دهخداماه خد. [ خ َدد ] (ص مرکب ) ماه چهر. ماه چهره . ماهرو. ماهرخ . ماه رخسار. ماه طلعت . ماه سیما. ماه منظر : جوانی دید سروقد، ماه خد، گلعذار، آفتاب رخسار. (سندبادن