خایگلغتنامه دهخداخایگ . [ ی َ ] (اِ) ملخ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 371). و رجوع به خایک شود.
خایلغتنامه دهخداخای . (اِمص ) خاییدن . در زیر دندان نرم کردن باشد. || (فعل امر)از کلمه ٔ خاییدن به معنی «بخای » یعنی در زیر دندان نرم ساز. (برهان قاطع). || (اِ) خوش آیند، هرچه
خایفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = خاییدن۲. خاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهنخای، جگرخای، جوشخای، ژاژخای، شکرخای، گوهرخای.