خليةدیکشنری عربی به فارسیپيل , زندان تکي , سلول يکنفري , حفره , سلول , ياخته , کالج , دانشگاه , استادان دانشکده يا دانشگاه , استعداد , قوه ذهني , استعداد فکري , کيک کوچک شبيه حلقه , دره
خلية النحلدیکشنری عربی به فارسیکندو , کندوي عسل , جمع شدن , دسته شدن (مثل زنبور در کندو) , جاي شلوغ و پرفعاليت , جاي کار وپر قيل وقال , مرکز تجمع , در کندو جمع کردن , اندوختن