خباءلغتنامه دهخداخباء. [ خ َ ] (ع اِ) داغی است که بر موضع پوشیده ای از ماده شتر نجیب زنند. ج ، اخبئة. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || خرگاهی که از موی یا پشم سازند و دارا
خباءلغتنامه دهخداخباء. [ خ ِ ] (ع مص ) چیستان گفتن برای در غلط افکندن . چون : خاباته هکذا مخاباة و خباء؛ چیستان گفتم تا او را در غلط افکنم . (از ناظم الاطباء).
خباءةلغتنامه دهخداخباءة. [ خ ُ ب َ ءَ ] (ع ص ، اِ)زن ملتزم بیت . زنی که از منزل بیرون نرود. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از البستان ). || آن زن که پدید آید
خباءةلغتنامه دهخداخباءة. [ خ ُ ءَ ] (ع اِ) دختر . بنت و منه : «خباءة خیر من یفعة سوء»؛ یعنی دختر ملازم خانه به از غلام بدکار است . (از متن اللغة).
خباجاءلغتنامه دهخداخباجاء. [ خ َ ] (ع ص ) احمق . گول . (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (متن اللغة). || فحل بسیار گشنی . (متن اللغة) (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
خباجلغتنامه دهخداخباج . [ خ ُ ] (ع مص ) مصدر دیگر کلمه ٔ خَبج است و بمعانی «ضربه ٔ شدید زدن شتر» و «با عصا زدن » و «ضربت غیر شدید زدن » و «پوشانیدن زن » می آید. (از متن اللغة).