لغتنامه دهخدا
وکز. [ وَ ] (ع مص ) دور کردن و راندن . رجوع به وکظ شود. || نیزه زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || مشت زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). و گویند با مشت بر چانه زدن . (اقرب الموارد). مشت بر زنخ زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سپوختن .