بلغارلغتنامه دهخدابلغار. [ ب ُ ] (اِ) پوستهای رنگین خوشبوی موجدار، و آن را تلاتین خوانند. (برهان ). چرمی محکم و سطبر که از آن مجری و صندوق و چالمه و مانند آن کردندی . (یادداشت مر
بلغارلغتنامه دهخدابلغار. [ ب ُ ] (اِخ ) شهریست [ به ناحیت ونندر ] که مر او را ناحیتکی است خرد بر لب رود آتل نهاده و اندر وی همه مسلمانانند و از وی مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون
بلغارفرهنگ انتشارات معین( ~.) ( اِ.) 1 - هر یک از ساکنان بومی کشور بلغارستان یا فرزندانشان . 2 - قومی از نژاد اسلاو. 3 - قومی از نژاد ترک که در سده های اول میلادی به دشت های روسیه راند
بلغار اندرونیلغتنامه دهخدابلغار اندرونی . [ ب ُ رِ اَ دَ ] (اِخ ) مشرق وی مِروات است و جنوب وی دریای گزر است و مغرب وی صقلاب است و شمال وی کوه روس است . و این ناحیتی است که اندر وی هیچ ش
بلغاریلغتنامه دهخدابلغاری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بلغار : ترک بلغاری قاقم عارض و قندزمژه من که باشم تا کمان او کشد بازوی من . خاقانی .- زبان بلغاری ؛ از زبانهای هند و اروپای
بلغارستانلغتنامه دهخدابلغارستان . [ ب ُ رِ ] (اِخ ) جمهوری سوسیالیستی واقع در جنوب شرقی اروپا در شبه جزیره ٔ بالکان . وسعت آن 110840 کیلومتر مربع و جمعیتش 7629254 تن است . از شمال به
بلغار اندرونیلغتنامه دهخدابلغار اندرونی . [ ب ُ رِ اَ دَ ] (اِخ ) مشرق وی مِروات است و جنوب وی دریای گزر است و مغرب وی صقلاب است و شمال وی کوه روس است . و این ناحیتی است که اندر وی هیچ ش
بلغاریلغتنامه دهخدابلغاری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بلغار : ترک بلغاری قاقم عارض و قندزمژه من که باشم تا کمان او کشد بازوی من . خاقانی .- زبان بلغاری ؛ از زبانهای هند و اروپای
بلغارستانلغتنامه دهخدابلغارستان . [ ب ُ رِ ] (اِخ ) جمهوری سوسیالیستی واقع در جنوب شرقی اروپا در شبه جزیره ٔ بالکان . وسعت آن 110840 کیلومتر مربع و جمعیتش 7629254 تن است . از شمال به