اتاق پُرِ مرتبoccupied/clean, OC 1واژههای مصوب فرهنگستاناتاق اشغالی که خدمات خانهداری آن انجام شده است متـ . پُرِ مرتب
ارتباط شفاهیoral communication, OC 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی ارتباط برای تبادلات درکی و بیانی که به جای زبان اشاره بر گفتار تأکید دارد
خزولغتنامه دهخداخزو. [ خ َزْوْ ] (ع مص ) قهر کردن و سیاست کردن کسی را. (از تاج المصادر بیهقی ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || مالک شد
وخزدیکشنری عربی به فارسیخراش سوزن , نقطه , زخم بقدر سرسوزن , جزء کوچک چيزي , هدف , منظور , نقطه نت موسيقي , چيزخراش دهنده(مثل نوک سوزن) , خار , تيغ , نيش , سيخونک , الت ذکور , راست , ش