obstructingدیکشنری انگلیسی به فارسیمانع شدن، مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن، اشکالتراشی کردن
نصابشکنی 1obstructionواژههای مصوب فرهنگستانعدم حضور عمدی گروهی از نمایندگان مجلس در هنگام رأیگیری، بهقصد از اکثریت انداختن مجلس و جلوگیری از تصویب لایحه یا طرح
مانع عرشهdeck obstructionواژههای مصوب فرهنگستانهر نوع مانع بر روی عرشه که باعث دشواری تردد افراد شود
شارشسنج انسدادی برنولیBernoulli obstruction flow meter, head meter, variable-head flow meterواژههای مصوب فرهنگستانشارشسنجی که با ایجاد مانع در مسیر شاره آهنگ شارش را اندازه میگیرد
نصابشکنی 1obstructionواژههای مصوب فرهنگستانعدم حضور عمدی گروهی از نمایندگان مجلس در هنگام رأیگیری، بهقصد از اکثریت انداختن مجلس و جلوگیری از تصویب لایحه یا طرح
مانع عرشهdeck obstructionواژههای مصوب فرهنگستانهر نوع مانع بر روی عرشه که باعث دشواری تردد افراد شود
نصابشکنی 1obstructionواژههای مصوب فرهنگستانعدم حضور عمدی گروهی از نمایندگان مجلس در هنگام رأیگیری، بهقصد از اکثریت انداختن مجلس و جلوگیری از تصویب لایحه یا طرح