خذیولغتنامه دهخداخذیو. [ خ ِی ْوْ ] (اِخ ) از اسامی خدای تعالی . || (اِ) امیر بزرگ . خدیو. (از ناظم الاطباء). رجوع به خدیو در این لغت نامه شود.
خذیلغتنامه دهخداخذی . [ خ َ ذا ] (ع مص ) سست و مسترخی گردیدن چیزی . (از ناظم الاطباء). || سست و کوفته گردیدن گوش و از بن کج شدن آن بسوی روی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) .