خوسانلغتنامه دهخداخوسان . [ ] (اِخ ) نام قلعتی است زیبا به نزدیکی نخشب در ماوراءالنهر. (معجم البلدان ).
خوسانیدنلغتنامه دهخداخوسانیدن . [ دَ ] (مص ) خواستن . آرزو داشتن . مایل شدن . راغب شدن . || خواستن کنانیدن . || آرزو کردن . || خیسانیدن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
سان خونیاتنلغتنامه دهخداسان خونیاتن . [ ت ُ ] (اِخ ) نام یکی از حکمای قدیم فنیقیه . (ایران باستان ص 86).