خجستانلغتنامه دهخداخجستان . [ خ ُ ج ِ ] (اِخ ) نام قریتی بوده است بکوههای هرات از اعمال بادغیس و از آنجاست احمدبن عبداﷲ خجستانی . رجوع به معجم البلدان یاقوت شود: ناحیتی است بخراسا
خجستانیلغتنامه دهخداخجستانی . [ خ ُ ج ِ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲ. از امراء طاهریه بود و بعد از انقراض طاهریان بدست صفاریه او بخدمت صفاریه پیوست و از حسن تدبیر و فرط کفایت خود بمقامات
خورجستانلغتنامه دهخداخورجستان . [ خُرْ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند تبریز،واقع در 2هزارگزی شمال باختری سراسکند و 2هزارگزی شوسه ٔ سراسکند به سیاه چمن . این دهکده کوهستانی است
خوردوستانلغتنامه دهخداخوردوستان . [ خوَرْ / خُرْ ](اِ) خوردستان . (ناظم الاطباء). شاخ تازه ٔ نازک که از تاک برآید و چون ترش مزه است خورندستاک هم گویند.