خجلدیکشنری عربی به فارسیسرخ شدن , شرمنده شدن , سرخي صورت در اثر خجلت , حجب , کمرويي , ترسويي , بزدلي , جبن
خجلفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزرمگین، سرافکنده، سربهزیر، شرمسار، شرمگین، شرمناک، شرمنده، منفعل ۲. دماغسوخته، هچل، بور ≠ مفتخر
خجولدیکشنری عربی به فارسیخجالتي , کمرو , رموک , ترسو , مواظب , ازمايش , پرتاب , رم کردن , پرت کردن , ازجا پريدن , محجوب
خؤوللغتنامه دهخداخؤول . [ خ ُ ئو ] (ع اِ) ج ِ خال . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
گلبوتهفرهنگ نامها(تلفظ: gol bu(o)te) گل ، گل و بته ؛ (به مجاز) محبوب و معشوق ؛ (به مجاز) خوب و دوست داشتنی .