خورشیدوشلغتنامه دهخداخورشیدوش . [ خوَرْ / خُرْ شیدْ وَ ] (ص مرکب ) خورشیدمانند. خورشیدسان . خورشیدگون . آفتاب گون .
خورشیدوشفرهنگ نامها(تلفظ: xoršid vaš) (خورشید + وش (پسوند شباهت)) ، مانند خورشید ، زیبا روی ، خوبروی .
خورشیدکشلغتنامه دهخداخورشیدکش . [ خوَرْ / خُرْ ک ُ ] (نف مرکب )کشنده ٔ خورشید. از میان بردارنده ٔ نور : جام تو کیخسرو جمشیدهش روی تو پروانه ٔ خورشیدکش .نظامی .
شیروخورشیدفرهنگ انتشارات معین(رُ خُ) (اِمر.) نقش شیری ایستاده و شمشیر در دست که خورشیدی از پشتش می دمد و تا پیش از انقلاب اسلامی نشان رسمی دولت ایران بود.
چشمه ٔ خورشیدلغتنامه دهخداچشمه ٔ خورشید. [ چ َ / چ ِ م َ /م ِ ی ِ خوَرْ / خُر ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ) قرص خورشید. قرص خور. عین الشمس . قرص آفتاب : آنگه گر نیم شب درش بگشائی چشمه ٔ خ