خون آشاملغتنامه دهخداخون آشام . (نف مرکب ) خونخوار. درنده . بیرحم . سخت دل . خونریز. (ناظم الاطباء). سخت سفاک : زلف بی آرام او پیرایه ٔ مهر است و ماه چشم خون آشام او سرمایه ٔ سحراست
خون آشامیلغتنامه دهخداخون آشامی . (حامص مرکب ) عمل خون آشام . سفاکی . || سخت برندگی در شمشیر. (یادداشت بخط مؤلف ).