خوزلغتنامه دهخداخوز. [ خ َ ] (ع اِ) دشمنی . خصومت . عداوت . || (مص ) دشمن داشتن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (اقرب الموارد).
خوزلغتنامه دهخداخوز. [ ] (ع اِ) گروهی از مردم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (اِخ ) مردم خوزستان . (یادداشت بخط مؤلف ). هوز. نام قوم ساکن خوز یعنی خوزس
خوزلغتنامه دهخداخوز. [ ] (اِ) این کلمه در نوشته ٔ ابن بیطار و محمدبن زکریای رازی و ابن سینا بسیار آمده است و آنرا گاهی بصورت تذکیر چون «قال الخوز» و گاه بصورت تأنیث چون «قالت
خوزلغتنامه دهخداخوز. [ ] (اِ) نی شکر. (برهان قاطع). در حاشیه ٔ برهان قاطع آمده است : نیشکر را بدان جهت خوز می گویند که در خوز (خوزستان ) فراوان یافت میشود(؟).
خوزلغتنامه دهخداخوز. [ ] (اِخ ) نام ولایتی است بفارس . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : شعب الخوز. نام ولایتی است بفارس که شکر خوب در آنجا شود و شوشتر اع
خَزَائِنُفرهنگ واژگان قرآنجمع خزانه است ، و خزانه به معناي مکاني است که مال در آن انبار و محافظت و ذخيره گردد .
خَزَائِنُهُفرهنگ واژگان قرآنخزانه ها يش (خزانه به معناي مکاني است که مال در آن انبار و محافظت وذخيره گردد. )
خَزَنَةِفرهنگ واژگان قرآنجمع خازن است ، که به معناي نگهبان چيزي است که ذخيرهاش کرده باشند ، و منظور از خزنه جهنم ملائکهاي است که موکل بر آتشند ، و انواع عذابهاي جهنم را تدبير ميکنند
خَزَنَتُهَافرهنگ واژگان قرآنخازنان آن (خازن به معناي نگهبان چيزي است که ذخيرهاش کرده باشند ، و منظور از خزنه جهنم ملائکهاي است که موکل بر آتشند ، و انواع عذابهاي جهنم را تدبير ميکنند )