جوشکاری باریکهالکترونی بیخلأnon-vacuum electron beam welding, EBW-NVواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری باریکهالکترونی که در فشار جوّ انجام میشود
دروزلغتنامه دهخدادروز. [ دُ ] (اِخ ) درزیه . طایفه ای از اسماعیلیان که در کوهستانهای شام باشند منسوب به ابومحمد عبداﷲ درزی صاحب دعوت حاکم بأمراﷲ فاطمی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دروزلغتنامه دهخدادروز. [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دَرز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ درز،به معنی شکاف جامه که دوخته باشند. (آنندراج ). و به معنی محل پیوند دو چیز. (غیاث ). رجوع
درجزلغتنامه دهخدادرجز. [ دَ ج َ ] (اِخ ) دره جز. دره گز. شهرستانی است در خراسان . رجوع به دره جز و نیز به دره گز شود.
درگزلغتنامه دهخدادرگز. [ دَ گ َ ] (اِخ ) درجز. دره گز. دره جز. از شهرهای استان نهم (خراسان ) است . رجوع به دره گز شود.
درگزلغتنامه دهخدادرگز. [ دَ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ماهان شهرستان کرمان واقع در 30 هزارگزی جنوب ماهان و 15 هزارگزی راه شوسه ٔ بم به کرمان ، با 205 تن سکنه . آب آن از قنات و
دروزةلغتنامه دهخدادروزة. [ دَرْ وَ زَ ] (ع مص ) معرب از دریوزه . دریوزه کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || به کارهای دون و فرومایه پرداختن چون جولاهی و دربان و امثال آن . (یادداشت