دسةلغتنامه دهخدادسة. [ دَس ْ س َ ] (ع اِ) بازیچه ای است کودکان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دسوةلغتنامه دهخدادسوة. [ دَس ْ وَ ] (ع مص ) کم شدن . (از منتهی الارب ). ضد زَکْو که گوالیدن است . || پوشیده شدن . (از منتهی الارب ). پنهان گشتن . (ناظم الاطباء). || نیکو و لایق
کدسةلغتنامه دهخداکدسة. [ ک َ س َ ] (ع اِ) عطسه ٔ ستور و عطسه دادن آن و گاهی در مردم هم استعمال کنند. (منتهی الارب ). عطسه ٔ بهائم و در مردم هم استعمال کنند. (از اقرب الموارد).
دسومةلغتنامه دهخدادسومة. [ دُ م َ ] (ع مص ) مصدر است صفت دَسِم را.(از اقرب الموارد). به معنی مصدر دسم است . (از ناظم الاطباء). چرب بودن . و رجوع به دسم شود. || (اِ) چربی . چربش .
دسکرةلغتنامه دهخدادسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است در مقابل جَبﱡل ، ابان بن ابی حمزه جد عبدالملک بن ابان بن ابی حمزةبن الزیات وزیر از آنجاست ، و در اخبار نافعبن الازرق آمده که
دسکرةلغتنامه دهخدادسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) شهری است از عراق عجم . (جهانگیری ) (برهان ). شهری بوده در عراق عرب نزدیک دجله فیمابین بغداد و واسط و آنرا شهروان میگفتند. (انجمن آرا
افتادنگویش خلخالاَسکِستانی: egənəst.e دِروی: e.gən.əs.en شالی: bargənəs.an کَجَلی: ara.kat.an کَرنَقی: jəgənəs.an کَرینی: jigənəs.an کُلوری: bargənəs.an گیلَوانی: egənəs.i لِرد