رأی عدم اعتمادvote of no-confidence, no-confidence voteواژههای مصوب فرهنگستانرأیی که با آن قوۀ مقننه هیئت وزیران یا یک وزیر را نمیپذیرد یا مجبور به کنارهگیری از سمت خود میکند
دخورلغتنامه دهخدادخور. [ دُ ] (ع مص ) خرد گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خوار و ذلیل شدن . (از اقرب الموارد)(تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (نا
خودخورلغتنامه دهخداخودخور. [ خوَدْ / خُدْ خوَرْ / خُرْ ] (ص مرکب ) آنکه غم خویش بکس نگوید تا تسکین یابد. || آنکه تنها خورد. (یادداشت بخط مؤلف ).
زودخورلغتنامه دهخدازودخور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) سریعالاکل . که سریع و با شتاب خورد : مراد آن به که دیر آید فرا دست که هر کس زودخور شد زود شد مست .نظامی .
سودخورلغتنامه دهخداسودخور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) رباخور. (ناظم الاطباء) : دید یکی سودخور نامش لاوی نشسته . (دیاتسارون ص 52). با سودخوران وبا گنهکاران میخورد و می آشامد. (دیا