دمعةدیکشنری عربی به فارسی(معمولا بصورت جمع) اشک , سرشک , گريه , دراندن , گسيختن , گسستن , پارگي , چاک , پاره کردن , دريدن , چاک دادن , اشک , قطره اشک
دمعةلغتنامه دهخدادمعة. [ دَ ع َ ] (ع اِ) قطره ٔ سرشک . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اشک . ج ، دمع. (دهار). سرشک . اشک . ارس . (یادداشت مؤلف ).
دمعةلغتنامه دهخدادمعة. [ دَ م ِ ع َ ] (ع ص ،اِ) زن زودسرشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). زن زودگری و پراشک چشم . (از اقرب الموارد).
دمعلغتنامه دهخدادمع. [ دَ ] (ع اِ) اشک چشم از اندوه و یا شادی . ج ، دموع ، اَدْمُع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اشک . سرشک . آب چشم . (یادداشت م
دمعلغتنامه دهخدادمع. [ دَ / دَ م َ ] (ع مص ) اشک باریدن چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رفتن اشک . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
دمعلغتنامه دهخدادمع. [ دُ م ُ ] (ع اِ) نشان و اثر آب چشمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشان و اثری در مجرای دمعه . (ناظم الاطباء). نشان در مجرای اشک ، و آن خطی کوچک است . (از ا