دمویلغتنامه دهخدادموی . [ دَ م َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دم به معنی خون باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). رجوع به دم شود.
دمویلغتنامه دهخدادموی . [ دَ م َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دم . خونی : اسهال دموی . (یادداشت مؤلف ). خونین و پرخون . (ناظم الاطباء) : و نیز از بیماری دموی و صفرایی به ماءالشع
دمچیلغتنامه دهخدادمچی . [ دُ ] (اِ مرکب ) (از: دم + چی ، پسوند نسبت ترکی ) به معنی پاردم است . قشقون . ثفر. (یادداشت مؤلف ). قوشقون و آن جزء از رخت اسب و استر و جز آن که از زیر