دانولغتنامه دهخدادانو. [ ن َ وَ ] (اِخ ) نام جنسی از ساکنان روحانی زمین و آسمان بر حسب آنچه در باج پران آمده است . (ماللهند بیرونی ص 114 و 118 و 124).
جدانلغتنامه دهخداجدان . [ ج َدْ دا ] (اِخ ) تثنیه ، و نام موضعی است که در شعر اعشی آمده است . (از معجم البلدان ):فاحتلّت الغمرَ فالجدّین ِ فالفَرَعا. اعشی (از معجم البلدان ).
جدانلغتنامه دهخداجدان . [ ج َدْ دا ] (اِخ ) نام پسر جدیله از قبیله ٔ ربیعه . (منتهی الارب ).مؤلف منتهی الارب در ذیل جد آرد: جدان بن جذیلةبن اسد از قبیله ٔ ربیعه است . (از منتهی
جدانلغتنامه دهخداجدان . [ ج ُدْ دا ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). ظاهراً همان جدان بفتح صحیح باشد. رجوع بماده ٔ قبل شود.
جدانکلغتنامه دهخداجدانک . [ ج ِ ن َ ] (اِ) به معنی جدارک است که بازی کوزه گردانک باشد و بفتح اول هم گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). نام بازیی که کوزه گردان نیز نامندش . (شرفنامه ٔ