دلاویزلغتنامه دهخدادلاویز. [ دِ ] (نف مرکب ) دل آویز. دل آویزنده . آویزنده به دل . مطلوب و مرغوب و دلخواه . (برهان ). آنچه یا آنکه دلهای اصحاب نظر بدو مایل بود. (از شرفنامه ٔ منیر
دلاویزواژهنامه آزاددِلاْویْز یا دِلَویْز:(delawiz or delawiz) در گویش گنابادی یعنی خواستنی ، دوست داشتنی ، زیبا ، عاشق
دلاویزیلغتنامه دهخدادلاویزی . [ دِ ] (حامص مرکب ) دل آویزی . حالت و چگونگی دلاویز. دلاویز بودن . مرغوبیت . دلچسبی . مطبوع بودن . دل انگیزی . دلفریبی . دلربایی . گیرایی . دلپسندی :