لولۀ بینیمعدیnasogastric tube, NG-tubeواژههای مصوب فرهنگستانلولهای که با گذشتن از بینی و حنجره و حلق و مری به معده میرسد
دلورلغتنامه دهخدادلور. [ دِ وَ ] (ص مرکب ) دلوار. بی باک . شجاع . دلاور. متهور. باجرأت . (ناظم الاطباء).
دلچرکلغتنامه دهخدادلچرک .[ دِ چ ِ ] (ص مرکب ) دلچرکین . در تداول عامه ، مکره بودن از چیزی . که چیزی را ناپسند و ناخوشایند و مکروه دارد. رجوع به دلچرکین و فرهنگ لغات عامیانه شود.
دلگرلغتنامه دهخدادلگر. [ دِ گ َ ] (اِ) بُکران طعام باشد و آن طعامی است که بر ته دیگ چسبیده است و بزور کفگیر جدا کنند. (برهان ) (آنندراج ). قدری از طعام که در ته دیگ مانده باشد.(
دلگرلغتنامه دهخدادلگر. [ دُ گ َ ] (اِ مرکب ) دولگر. سازنده ٔ دول . سازنده ٔ دُل : که در شهر عاصی شد آهنگری بزد درزمان گردن دلگری .شمسی (یوسف و زلیخا).