خدمات اَبری زیرساختinfrastructure as a serviceواژههای مصوب فرهنگستانارائۀ منابع رایانشی، مانند رایانههای خدماتدهنده با کارایی بالا و مراکز دادهای، به فراهمسازان خدمات و کاربران اَبر اختـ . خاز IaaS
زیرساختinfrastructureواژههای مصوب فرهنگستان[حملونقل درونشهری-جادهای] تمام اجزای ثابت سامانههای حملونقل مانند حریم راه، خطوط مسیر، تجهیزات علامتدهی، ایستگاهها، محوطههای پیاده ـ سوار، ایستگاههای ا
فنّاوریهای زیرساختیinfrastructure technologies, infratechnologiesواژههای مصوب فرهنگستانفنّاوریهایی که در شماری از صنایع به کار میروند و زمینهساز و تسهیلکنندة بهرهگیری و توسعة فنّاوری عاماند و ماهیتی شبیه به کالای عمومی دارند
زیرساخت اطلاعاتیinformation infrastructure, infostructureواژههای مصوب فرهنگستانمبانی مشترک و ضابطهمند و تکاملیابندهای که از ایجاد و استفاده و انتقال و ذخیرهسازی و حفظ اطلاعات پشتیبانی میکند
شالودهدیکشنری فارسی به انگلیسیbase, basis, bedding, cornerstone, foundation, ground, groundwork, infrastructure, nitty-gritty, substratum, substructure, underpinning