دبنگلغتنامه دهخدادبنگ . [ دَ ب َ ] (ص ) در تداول عامه ، سخت احمق . بی مغز. دشنام گونه ای است مر احمق را. نادان . ابله . گول . مرد ابله و بداندام . (آنندراج ). مردم مجدر و بدشکل
دبنلغتنامه دهخدادبن . [ دِ ] (اِ) سریشم . (ناظم الاطباء).اما می نماید که محرف دبق باشد. رجوع به دبق باشد.
گودبنلغتنامه دهخداگودبن . [ گُو ب ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهمئی گرم سیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان که در 12 هزارگزی شمال باختری لک لک مرکز دهستان و 45 هزارگزی خاور ش