دثلغتنامه دهخدادث . [ دَث ث ] (ع اِ) باران خرد. مطر ضعیف . (اقرب الموارد). باران ضعیف . باران ریزه و ضعیف . (منتهی الارب ). دثاث . || رمی مقارب از پس جامه . (منتهی الارب ). تی
جدثلغتنامه دهخداجدث . [ ج َ دَ ] (ع اِ) قبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). گور بلغت تهامه . (ناظم الاطباء) (دهار). جدف ، به ابدال «ث » به «ف ». (اقرب الموارد). به
دثورفرهنگ انتشارات معین(دُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - کهنه گردیدن رسم . 2 - چرکین شدن جامه . 3 - زنگ آلوده گردیدن شمشیر. 4 - ناپدید شدن نشان ، زود فراموش شدن .
دثورلغتنامه دهخدادثور. [ دَ ] (ع ص )مرد گرانجان . (منتهی الارب ). کسلان . (اقرب الموارد). || بی نام . (منتهی الارب ). خامل . (اقرب الموارد). گمنام . مردم بی نام . (مهذب الاسماء)
آدم بی عرضهدیکشنری فارسی به انگلیسیmilksop, ne'er-do-well, schlep, schlepp, wally, wimp, duffer, nerd