دیندوستلغتنامه دهخدادیندوست . (ص مرکب ) دوستدار دین : پدرت این جهاندار دیندوست مردکه هرگز نزد بر کسی باد سرد. فردوسی .بخل نزدیک تو کفراست و سخا نزد تو دین مرد دیندوست بود آری از کف
دیوندلغتنامه دهخدادیوند. [ دی وَ ] (اِ) نام داروئی است دوایی .(برهان ) (آنندراج ). قسمی از دارو. (ناظم الاطباء).