دشخوارپسندلغتنامه دهخدادشخوارپسند. [ دُ خوا / خا پ َ س َ ] (نف مرکب ) دشوار پسند. (آنندراج ). آنکه به دشواری چیزی را پسندمی کند. (ناظم الاطباء). مشکل پسند : نیکو لفظ دقیق نظر معانی شن
دشخوار داشتنلغتنامه دهخدادشخوار داشتن . [ دُ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) دشوار داشتن . کَراهة. کَرْه . هَرّ. هَریر. (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به دشخوار شود.
دشخوار آمدنلغتنامه دهخدادشخوار آمدن . [ دُ خوا / خا م َ دَ ] (مص مرکب ) سخت آمدن . صعب آمدن . دشوار آمدن : ملک را این سخن دشخوار آمد فرمود تا مصارعت کنند. (گلستان سعدی ).وآنکه در نعمت
نویدفرهنگ نامها(تلفظ: na(o)vid) خبر خوش ، مژده ؛ وعدهی نیک و خوش ، سخن امیدوار کننده ؛ (در قدیم) وعدهی دعوت به مهمانی ، مقابلِ خرام .