دژآگاهلغتنامه دهخدادژآگاه . [ دِ ] (اِ مرکب ) کوتوال و محافظت کننده ٔ قلعه . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
دژآگاهلغتنامه دهخدادژآگاه . [ دُ ] (ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. (ازبرهان ). سودائی . (ناظم الاطباء). خشمگین : سوار جهان نیوزار دلیرچو پیل دژآگاه و درنده شیر. دقیقی .کنون ا
دژآگاهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بهخشمآمده.۲. بداندیش.۳. بددل.۴. بدخو؛ تندخو.۵. نادان و بیتربیت.۶. ظالم؛ ستمگر: ◻︎ دژآگاهمردی چو دیوی سترگ / سپاهی به کردار ارغندهگرگ (فردوسی: ۸/۱۵).
دژآگاهیلغتنامه دهخدادژآگاهی . [ دُ ] (حامص مرکب ) دژآگاه بودن . جهل مرکب . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دژآگاه شود.
دژآلونلغتنامه دهخدادژآلون . [ دِ ] (اِ) کلمه ٔغیر موصول ، به معنی حیف و دریغ و افسوس . (از برهان )(از ناظم الاطباء). دریغ و حسرت . (شرفنامه ٔ منیری ).
جوّدوستatmophileواژههای مصوب فرهنگستانویژگی عناصری که بیش از همه در جوّ زمین وجود دارند، مانند H, C, N, O, I و گازهای نادر