دژآهنجلغتنامه دهخدادژآهنج . [ دُ هََ ] (ص مرکب ) دژآهنگ . بدخوی .(برهان ). بدخوی و ترش روی . (ناظم الاطباء). تندخلق . || خشمگین و سهمناک و بدکردار. (برهان ). خشمگین و غضبناک . ||
دژآهنگ افراسیابلغتنامه دهخدادژآهنگ افراسیاب . [ دُ هََ گ ِ اَ ] (اِخ ) غاری بود که افراسیاب بدانجا گریخته بود. (برهان ). اصلا «هنگ افراسیاب » قصر آهنین زیرزمینی افراسیاب پادشاه تورانی بوده
دژآهنگلغتنامه دهخدادژآهنگ . [ دُ هََ ] (ص مرکب ) (از : دژ، به معنی بد + آهنگ ، به معنی قصد) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دژآهنج . بدخوی و بدکردار. (برهان ) (ناظم الاطباء). بدخوی و ت
نیکفرهنگ نامها(تلفظ: nik) خوب، نیکو؛ (در حالت قیدی) به خوبی ؛ آدم خوب ، شخص صالح ؛ (در قدیم) مفید ، سودمند؛ شایسته ، کامل ؛ خوبی ، نیکی ؛ خوشی ، سعادت ؛ (در نجوم) دارای اثر ف
نیکآفریدفرهنگ نامها(تلفظ: nik āfarid) آفرینندهی نیک ، خوب آفریده شده ؛ (به مجاز) خوب و پسندیده ؛ خوشبخت و سعادتمند .