پرساپوشنیcirrostratusواژههای مصوب فرهنگستانپردۀ ابر شفاف تقریباًً سفید، با جلوهای ریسهدار یا صاف، که همه یا بخشی از آسمان را میپوشاند و غالباًً پدیدههای هالهای تولید میکند
پرساپوشنیگشتcirrostratomutatusواژههای مصوب فرهنگستانابری که از تحول درونی ابر پرساپوشنی به وجود آید
پرسانلغتنامه دهخداپرسان . [ پ ُ ] (نف ، ق ) صفت فاعلی بیان حالت . در حال پرسیدن . پرسنده : هر که باشد زحال ما پرسان یک بیک را سلام ما برسان .
پرسان پرسانلغتنامه دهخداپرسان پرسان . [ پ ُ پ ُ ] (ق مرکب ) با سؤال از بسیار کس : پرسان پرسان به کعبه می بتوان رفت .پرسان پرسان روند بهندوستان .؟
پرساوشانلغتنامه دهخداپرساوشان . [ ] (اِ) لغت یونانی و بمعنی دواءالصدر است و بفارسی پرسیاوشان و عوام سنبل نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به پرسیاوشان شود.