ولتاژ متوسطmedium voltage, MVواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از سطوح ولتاژ بین سطوح ولتاژ بالا و ولتاژ پایین
پرواسیدنلغتنامه دهخداپرواسیدن . [ پ َرْ دَ ] (مص ) برماسیدن . پرماسیدن . لمس کردن . بسودن . بپسودن . هرچه بسازند (بساوند؟): گوید بپرواسیدم . دست سودن . دست کشیدن . دست مالیدن . پساو
پرواسیدنفرهنگ انتشارات معین(پَ دَ) (مص ل .) 1 - پرواز کردن . 2 - ساختن و پرداختن ، فراغ یافتن . 3 - لمس کردن ، دست مالیدن .
پرواسیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. دست مالیدن به چیزی؛ سودن؛ ببسودن؛ بساویدن.۲. یازیدن: ◻︎ هر کجا گوهری است بشناسم / دست سوی دگر نپرواسم (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۸).۴. ساختن.۵. پرداختن؛ فار
پرواسیدهلغتنامه دهخداپرواسیده . [ پ َرْ دَ / دِ ] (ن مف ) پرماسیده . بدست مالیده . لمس شده بجهت تمییز درشتی و نرمی : هر که پرواسیده آن اندام رادر کف خود دیده سیم خام را. شهره ٔ آفاق