جعبهدندة دستیmanual gearbox, MT, manual transmission, manually-shifted transmission, standard transmissionواژههای مصوب فرهنگستانجعبهدندهای که در آن تغییر دنده بهصورت دستی توسط راننده صورت میگیرد
پفلغتنامه دهخداپف . [ پ ُ ] (اِ صوت ) بادی بود که از دهان بدرآرند برای کشتن چراغ یا تیز کردن آتش یا سرد کردن چیزی گرم و امثال آن . پفو. فوت . دم . باد : معاذاﷲ که من نالم ز چش
پفجلغتنامه دهخداپفج . [ پ َ ] (اِ) کف دهان و خیوی دهان باشد. (فرهنگ اوبهی ) : قی اوفتد آنرا که سر و روی تو بیندزان خلم و از آن پفچ چکان بر برو بر روی . شهید.و رجوع به بفج شود.
پفکلغتنامه دهخداپفک .[ پ ُ ف َ ] (اِ مصغر) آلتی از نی یا چوب میان کاواک که کودکان بدان با گلوله های گلین گنجشک شکار کنند. لوله ای که کودکان مهره ٔ گلین در آن نهاده و بفشار دم و
پفولغتنامه دهخداپفو. [ پ ُ ] (اِ) پُف . فوت . باد. دم . نفخة : آنکه بر شمع خدا آرد پفوشمع کی میرد، بسوزد پوز او.مولوی .
عملگر کراندارbounded operatorواژههای مصوب فرهنگستانعملگری چون T از یک فضای توپولوژیکی به فضای بُرداری توپولوژیکی دیگر، که به ازای هر زیرمجموعۀ کراندار M از فضای اول، (M) Tزیرمجموعهای کراندار از فضای دوم است