پسرکلغتنامه دهخداپسرک . [ پ ِ س َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از دیه های کوهسار استراباد. (مازندران و استراباد رابینو ص 129 و 162).
پسرولغتنامه دهخداپسرو. [ پ ِ س َ ] (اِ مصغر) مصغر پسر. پسرک . پسر خرد. پسر کوچک . پسرچه . نیمچه پسر : چشم خوش تو که آفرین باد بر اوبر ما نظری نمیکند ای پسرو.