ایستگاه پایشmonitor station, MSواژههای مصوب فرهنگستانهر یک از ایستگاههـای پایش مشخصـات ساعت و مـدار ماهـوارههای سـاموج در سراسر جهان
طیفسنجی جِرمیmass spectrometry, MSواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای شناسایی ماده ازطریق تبخیر یا تخلیۀ الکتریکی و سپس قرار دادن گاز حاصل در برابر باریکهای از الکترون که در طی آن یونهای تولیدشده با اِعمال میدان مغناطی
پسلغتنامه دهخداپس . [ پ َ ] (اِ)پشت (مقابل پیش ). پشت سر. از پشت . عقب . در عقب . دنبال . بدنبال . پی . در پی . خلف . وراء. ظهر : چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرابسغر مانم کو
پسلغتنامه دهخداپس . [ پ ُ ] (اِ) مخفف پسر، چه پسر به ضم «پ » باشد چنانکه در سامی معرب بنظر رسیده . (فرهنگ رشیدی ). پور. ابن : آن کرنج و شکرش برداشت پاک واندر آن دستار آن زن بس
پسکولغتنامه دهخداپسکو. [ پ ِ ک ُ ] (اِخ ) نام شهری است کرسی و مرکز ایالتی بهمین نام در ملتقای رود پسکوه و لیکایه دارای 52 هزار تن سکنه . خانه های این شهر از چوب است و ایالت پسکو
ام .اسفرهنگ انتشارات معین(اِ اِ) [ انگ . ]M.S (اِ.) بیماری عصبی پیش رونده ای که به تدریج باعث ضعف ، اختلال های حسی و حرکتی ، و اختلال در بینایی و گفتار می شود.