پخمگیلغتنامه دهخداپخمگی . [ پ َ م َ / م ِ ] (حامص ) سادگی .حالت و چگونگی آنکه پخمه است و رجوع به پخمه شود.
پخمواژهنامه آزاد(گنابادی) پِخْمَ؛ ترسو، کسی که از سایۀ خودش هم می ترسد و اگر او را پِخْ کنند ممکن است غش کند. ِ
پخمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چادری که هنگام تکان دادن درخت میوهدار زیر آن میگیرند تا میوهها در آن بریزد.۲. چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند میکنند تا آنچه نثار میشود در آ