mintsدیکشنری انگلیسی به فارسیقنادی، نعناع، ضرابخانه، ضرب سکه، شیرینی معطر با نعناع، سکه زدن، اختراع کردن، جعل کردن، ضرب کردن
mindsدیکشنری انگلیسی به فارسیذهنها، ذهن، خاطر، عقل، خیال، ضمیر، خرد، سامان، مشعر، یاداوری کردن، تذکر دادن، مراقب بودن، مواظبت کردن، ملتفت بودن، اعتناء کردن به، تصمیم داشتن، بخاطر آوردن، ذکر کردن