پابلغتنامه دهخداپاب . (اِخ ) شهرکی است به ماوراءالنهر از فرغانه آبادان و با کشت و برز بسیار. (حدود العالم ).
پابوسلغتنامه دهخداپابوس . (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) پای بوس . تشرف بخدمت . پا بوسیدن . (غیاث اللغات ). زیارت : به پابوس علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شدن . || (نف مرکب )
پابَنگویش بختیاری1. پاىبند؛ 2. زنجیرى که با آن یک پا یا یک دست و یک پاى اسبان سرکش را به میخ طویله مىبندند.