پازوmarlinespike/ marlinspike, marlingspikeواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای مخروطی از فلز یا چوب برای فاصله انداختن میان رشتههای طناب یا بافۀ فلزی و رد کردن رشتههای طناب یا بافۀ فلزی دیگر بهمنظور در هم بافتن آنها
پازلغتنامه دهخداپاز. [ زز ] (اِخ ) مرکز بولیوی بر ساحل شرقی دریاچه ٔ تی تی کاکاو آن بوسیله ٔ راه آهن به اقیانوس ساکن متصل میگردد ودارای 150000 تن سکنه و از مراکز مهم تجارتی است
پازوپرمیلغتنامه دهخداپازوپرمی . [ ] (اِخ ) قریه ای در نواحی مشهد مقدس که نوعی از انگور خوب در آنجا باشد. (جهانگیری ).
پازورلغتنامه دهخداپازور. (اِخ ) جادوئی تورانی که در جنگ هماون بجادوی برف و سرما و باد دمان بر ایرانیان آورد چنانکه از برف و سرما دست نیزه گذاران از کارزار فروماند. این اسم را در
پازکیلغتنامه دهخداپازکی . [ زُ ] (اِخ ) از قبائل چادرنشین اطراف طهران و ساوه و زرند و قزوین ، دارای یکصد خانوار و ییلاق آنان کوههای شمال البرز و قشلاق خاتون آباد است .